جستارهای شتاب زده

یادداشتهای داود مؤذنیان

راویان نور؛ خاطرات راویان پیشکسوت راهیان نور _ بخش اول

دریافت

توضیح:

حرکت عظیم فرهنگی، مذهبی واجتماعی راهیان نور به عنوان جریانی تاثیرگذار که سالیان درازی از عمر آن می­گذرد، توانسته است در اذهان، افکار و قلوب نسل جوان که دوران دفاع مقدس را درک نکرده­اند تاثیر بی­بدلیلی گذارد. و آن سالهای انباشته از پیام و کلام را برای این نسل تا اندازه­ای ملموس کند. این جریان ارزشمند همانند هر جریان تاثیرگذاری احتیاج به پشتیبانی فکری، فرهنگی و هنری دارد تا از ورود آسیبهای احتمالی بدان جلوگیری شود.

راویان این جریان عظیم که سهم بسیاری در آن دارند به عنوان عناصر و سرمایه­های این حرکت ارزشمند محسوب می­گردند، چرا که هرکدام از آنان کوله­باری از تجربیات و خاطرات ارزشمند دوران دفاع مقدس و دوران بعد از جنگ و سپس دوران روایتگری راهیان نور را با خود به همراه دارند. همچنین ایده­ها و نظرات، انتقادات و پیشنهادهایی که حاصل آن تجربه ارزشمند، چه در دوران جنگ و چه در دوران بعد از جنگ و دوران روایتگری، که می­تواند به پویایی، تقویت و هرچه بهتر شدن این حرکت عظیم کمک شایانی برساند. این انبوه تجربه و خاطره اگر به دست تابعین راویان نرسد قطعا خسارتی جبران ناپذیر است. براین اساس، این کوچکترین، به عنوان یک سرباز کوچک در عرصه فرهنگ برآن شدم که مقداری هرچند کم از این خاطرات را جمع آوری کرده تا پس از تدوین در اختیار خوانندگان عزیز قرار گیرد. انشاء الله. .

*ضرورت کار:

1- خدمتی هرچند کم و کوچک به شهداء چرا که این کار خود تبلیغی است در عرصه راهیان نور و معرفی برکات، جلوه ها و پیامهای آن به مخاطب

2- الگوبرداری به عنوان شیوه مناسب و صحیح روایتگری

3- جلوگیری از تحریفات

4- از بین نرفتن تجربیات، خاطرات و ایدها به عنوان گنجینه­ای ارزشمند که باید به نسل بعدی منتقل شود

5- آشنایی افرادی که توفیق حضور در راهیان نور را نداشته­اند با این جریان ارزشمند و ایجاد انگیزه برای شرکت در کاروانهای راهیان نور

مصاحبه با جناب سرهنگ علی رکابی بنا (تاریخ مصاحبه 10/2/96)

*معرفی:

بسم الله الرحمان الرحیم؛

نیمه دوم سال 64 بود که وارد بسیجِ سپاه پاسداران شدم. در 17 یا 18 سالگی. یک دوره نظامی برایمان در پادگان بخردیان بهبهان به مدت 45 یا 50 روز گذاشتند. پس از اتمام دوره ما را- اگر اشتباه نکنم- به منطقه مارد آبادان اعزام کردند و بعد از حدود یک ماه اعزام شدیم به پدافندی منطقه عملیاتی والفجر هشت. آنجا بود که وارد گردان امیرالمومنین به فرماندهی سردار سعید نجار شدم، که بعد از مدتی به علت بمبارانهای فاو مجروح و بعدها هم معلوم شد که شیمیایی شده­ام. بعد از مجروحیت، من را به سمت بیمارستان فاطمه الزهرا بردند. مسیر بیمارستان به گونه­ای بود که باید با قایق از رودخانه رد می­شدیم. در آنجا سه روز بستری بودم اما پزشکان نتوانستند تشخیص دهند که شیمیایی شده­ام و چون بیماریم، که اسهال و استفراغ خونی و تب و لرز خیلی بالا بود و باعث شده بود که به شدت لاغر بشوم، ادامه داشت و بهبودی حاصل نشد انتقالم دادند به بیمارستان شهید بقایی اهواز. در آنجا هم سه روز بستری شدم اما بعد از سه روز خودم بدون اینکه پزشکان خبر داشته باشند از بیمارستان فرار کردم و برگشتم منطقه. پس از اینکه مقداری حالم بهتر شد از آن بیمارستان هم مرخص شدم و با تعدادی از بچه­های رزمنده، گروهان ضد زره را به فرماندهی غلام عباس پیمانی که از بچه های اهواز بود تشکیل دادیم. این گروهان ماموریتهای داخل منطقه شلمچه را انجام می­داد و مصادف شد با عملیات کربلای چهار که از جزیره سهیل شروع کردیم و تقریبا 15 یا 20 روز بعد از عملیات به دلایلی باید از آن منطقه خارج می­شدیم. لذا به آبادان منتقل شدیم و در یک هتل بنام هتل پرشین مستقر شدیم. که البته دیگر اکثر بچه­ها یا شهید شده بودند و یا مجروح بودند. بعدها هم توفیق داشتیم و در عملیات های دیگری شرکت کردم.

اما در بحث روایتگری؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
داود مؤذنیان

عاقبت زندگی “سکولار ـ سرمایه‌داری”

 قتل میترا استاد به دست همسر سیاست­مدارش سوژه­ای شد برای بسیاری از واکاوی­ها و تحلیل­ها و حتی تسویه حساب­های سیاسی. صرف نظر از تحلیل­های سیاسی و واکاوی­های اطلاعاتی و جنایی این قضیه، آنچه که بایسته است پیشتر از این دست تحلیل­ها بدان توجه شود فروپاشی معنویت در سبک زندگی­های سکولار است.

 

زندگی که در آن تربیت دینی رنگ باخته، حدود و ثغور حجاب و عفاف در آن فرسنگها با یک خانواده مذهبی فاصله دارد و هیچ سنخیتی با یک رجل سیاسی در حکومت اسلامی ندارد، عکسهای خانوادگی و شخصی آن در فضای مجازی منتشر می­شود و غیرت و تعصب بر ناموس رنگ می­بازد، زندگی که امامین انقلاب در آن به فراموشی سپرده شده، انقلابی­گری ذبح شده و اشرافی گری در آن بیداد می­کند، زندگی که برخورد فیزیکی بین زوجین در آن وجود دارد، خانوادگی قلیان می­کشند و عکس آن را با افتخار در فضای مجازی قرار می­دهند. این سبک زندگی تهی از معنویت، پیشتر در حال احتضار بود و نجفی تیر خلاص را به آن می­زند.

 

تقریبا همه تحلیلها پیرامون قتل میترا استاد حول یک مسئله ثبوتی می­چرخد و آن مسئله پی بردن به اسراری است که در زندگی نجفی وجود داشته و منجر به این جنایت شده است. البته کشف این مسئله از وظایف مهمی است که حتما مطالبه جامعه نیز خواهد بود اما بعد دیگر این قتل یک مسئله سلبی است و آن تهی بودن یک زندگی از اخلاق و آموزه­های دینی است. اگر گوهر اخلاق و سبک زندگی اسلامی بر یک خانواده حاکم شود هیچ گاه افراد آن خانه به بیراهه­ها و کج راه­ها کشیده نخواهند شد و اگر هم با مشکلاتی مواجه شدند راه حل آن را خارج از دایره اخلاق و دینمداری نمی­جویند.

 

نگریستن به اقدام نجفی صرفا نگاه به شخص وی نیست، نجفی شناساننده یک سبک زندگی سکولار – سرمایه­داری و تهی از معنویت و دین­مداری و مدیریت تهی از اخلاق است. وی نماینده طیفی است که سالیانی است که فرسخ­ها با تفکر اصیل انقلاب اسلامی و آموزه­های دینی فاصله گرفته­اند. اما تاسف انگیزتر از این جنایت، زمانی است که می­بینیم این طیف سالیانی بر مراکز متعدد حساس و کلیدی همچون آموزش و پرورش مدیریت داشته­اند که این خود جنایتی بالاتر است.

 

ورشکستگی اخلاقی در مواجهه با این جنایت

 

واکنشها به این قتل در این چند روز هم جای بسی تامل دارد. از تسویه حساب­های قبیلگی گرفته تا توجیهات محیرالعقول هم قبیله­های جناب قاتل نسبت این قتل!! توجیهاتی که گاهی تا مغز استخوان خواننده را به درد می­آورد!! از تلطیف فضا و استفاده از عبارت کلیشه­ای «دیگران را قضاوت نکنیم، ممکن است برای ما هم پیش بیاید» - که البته باید به آنها گفت اولا قتل یک انسان، ذبح مرغ نیست تا برای هرکسی پیش­آید و ثانیا تحلیل و واکاوی یک حادثه با قضاوت تفاوت بسیار دارد و این را با کوچکترین تاملی می­توان دریافت - تا عملیات تهاجمی و مظلوم نمایی قاتل و هیولاسازی مقتول تا بدانجا که از طرف قبیله قاتل، اتهام روسپی و جاسوس جنسی بودن هم به مقتول داده شد و فتوا به مهدورالدم بودنش دادند. البته این فتوا در حالی است که طیف مذکور بارها در برابر حکم قصاص اعتراض و این حکم را یک عمل ضد انسانی معرفی کردند.

 

واکنش زنان همیشه مدافع حقوق بانوان اصلاح طلب هم درخور توجه بود. امثال معصومه ابتکار( به عنوان معاون زنان و خانواده رئیس‌جمهور) ، شهیندخت مولاوردی، پروانه سلحشوری، فاطمه حسینی، فائزه هاشمی و ... از جمله کسانی­اند که در موارد مختلف همانند دوچرخه سواری بانوان، خصوصاً حضور زنان در ورزشگاه‌ها و تقلیل جایگاه آنان به یک تماشاچی فوتبال تلاش فراوانی کرده­اند اما در این ماجرا گویی مقتول را زن نیافته­اند؟!! پیداست که فریادهای گوش خراش اینان در رابطه با حقوق زنان هم نسبی است و هر زمان با ملاحظات قبیلگیشان در تعارض باشد حقوق و عدالت را فدا می­کنند. به این واکنش عجیب سکوت سلبریتی­هایی را که در هر قضیه­ای ابراز وجود می­کردند نیز باید اضافه کرد. سوالی که باید مطالبه افکار عمومی از این دست سیاسیون و افراد چهره باشد این است که اگر همچنین مسئله­ای در بیرون از قبیله شما بوجود می­آمد به همین اندازه آرام می­ماندید؟؟   

اما موطن این همه بی­اخلاقی در رابطه با یک قتل که رسیدگی به آن وظیفه ذاتی قوه قضائیه و حق طبیعی اولیاء دم است، چیست؟ آیا این ورشکستگی اخلاقی علتی جزء به قهقرا رفتن و انحطاط امر سیاسی دارد؟ وقتی سیاست، حیثیت خود را به جای متالهین سیاسی و افراد انقلابی به عده‌ای کنش‌گر سیاسی تهی از اخلاق اسلامی و آموزه­های انقلابی بسپارد، محصولی جزء ورشکستگی اخلاقی در عرصه سیاسی نخواهد داشت.  

منتشر شده در خبرگزاری رسا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
داود مؤذنیان

نقدی بر یک مغالطه؛ حجاب در ترازوی اجبار

 پیشنهاد عقیم کردن زنان کارتن خواب، حضور زنان در ورزشگاه، پرستو خواندن یک مقتول، چیدن ویترینی بانوان در لیست‌های انتخاباتی و تلاش در جهت کشف حجاب نهایت رهآورد طیفی است که سالیانی تمام جهد خود را معطوف رویای رضاخانی خویش کردهاند؛ با این تفاوت که استراتژی خود را تغییر داده و به جای پوشیدن چکمههای رضاشاهی و توسل به زور و ضرب، با چکمه خدعه و تلبیس‌های رسانه‌ای پا بر اندیشه و عفاف بانوان کوبیده و با پروپاگاندای منفی همان غایت را دنبال میکنند.

 

از آنجا که هردم از این باغ بری میرسد، اخیرا یکی از قلم به مُزدان جریان مزبور در روزنامه اعتماد طی یادداشتی با ابراز تاسف از وجود قانون حجاب این قانون را دخالت در شخصیترین امور بانوان تلقی کرده و مدعی شده قوانین باید مطابق فرهنگ، عرف و هنجار‌های جامعه وضع شوند.

 

هرچند این مدعیات آنقدر معوج و ناپخته است که نیاز چندانی به تامل و جواب ندارد، اما از این باب که در رسانه منعکس شده باید نسبت به آن چند نکته را متذکر شد:

 

نکته اول: باید گفته شود که در اینگونه سخنان از کلمه «اجباری» سوء استفاده می‌شود و در واقع یک مغالطه رخ میدهد. صحیح این است که به جای کلمه «اجباری»، کلمه «قانونی» را قرار دهند، در آن صورت دیگر نمی‌توانند بحث را ادامه دهند. در این مورد جناب محقق ارجمند، حجت الاسلام سوزنچی به صورت مفصول بحثی را ارائه دادهاند که به خوانندگان محترم پیشنهاد می‌شود آن را مطالعه فرمایند.[۱]

 

از مدعی و نویسنده روزنامه مذکور باید پرسید نظرتان در مورد چراغ قرمز اجباری، پلیس اجباری، مدرسه اجباری، بیمه اجباری، کمربند بستن اجباری حین رانندگی، نفقه زوجین، ارث و میراث، تملیک و تملک و هزاران باید و نباید اجتماعی و قانونی که همه مقید به قید الزام هستند چیست؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
داود مؤذنیان

نگاهی به اثرات منفی بازی‌های دیجیتال دخترانه

 

تاثیر بسیار بالای بازی‌ها بر فرهنگ و تربیت، افکار و شخصیت افراد نزد کارشناسان و خبرگان عرصه فرهنگ و تربیت امری پذیرفته شده است و جای هیچ شک و تردیدی در آن وجود ندارد. اما بازی‌ها در بستر زمان تغییرات زیادی به خود دیده‌اند و امروزه با ظهور نسل‌های جدید بازی‌های مجازی، دیگر مقوله بازی نه یک وسیله صرفاً سرگرمی و برای سپری کردن بخشی از اوقات فراغت، که به یک بستر جدید زندگی با فرهنگ و احکام مخصوص به خود در دنیای مجازی تبدیل شده است و ماهیت بازی از یک مقوله اوقات فراغتی صرف به یک مسئله استراتژیک بدل گشته است.
راقم این سطور پیشتر در یادداشتی با عنوان «بازی‌های رایانه‌ای از جهت‌دهی به افکار تا خدمت به استعمار نوین» در همین روزنامه1، به بازی‌ها از جهت رواج خشونت، هدایت افکار و سلایق و شخصیت‌سازی در حد مجال پرداخت. این نوع از بازی‌ها (بازی‌های هیجان‌انگیز و خشن) به جهت داشتن ویژگی‌های هیجان‌آور بیشتر برای جنس ذکور جذاب هستند در حالی که بانوان به دلیل داشتن روحیاتی لطیف‌تر و احساسی‌تر بودن نسبت به آقایان، به ندرت جذب بازی‌های هیجان انگیز و خشن می‌شوند. از این رو شرکت‌های بازیساز برای ذائقه لطیف و زنانه جنس مونث نیز دست به کار شده‌اند و با طراحی بازی‌هایی برای این جنس و ذائقه، از آنان نیز دعوت به ورود و زیستن در دنیای مجاز کرده‌اند. 
تا اینجا شاید ظاهر قضیه عادی به نظر آید، حتی ممکن است برخی سؤال کنند که چه ‌اشکالی در ذائقه سنجی و بازی‌سازی برای هر جنس و ذائقه‌ای وجود دارد بلکه این مورد بسیار هم خوب است، اما با اندکی جست‌وجو در بازار بازی‌های خاص دختران که در همه مارکت‌ها و اپلیکیشن‌ها به راحتی قابل دانلود هستند از این ساده پنداری خارج می‌شویم. با نگاهی به این بازارها به وفور با بازی‌های دخترانه‌ای برخورد می‌کنیم که موضوعات آنها از قبیل آرایش، هالووین، دوستیابی (با جنس مخالف) و رفتن به محل قرار، آرایش قبل از ملاقات با دوست پسر، فرار از خانه و موضوعات این چنینی است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
داود مؤذنیان

مرض باستی هیلزی

 

اخیرا شنیده شد با دستور قوه قضائیه گیت­‌های ورودی شهرک اشراف‎نشین «باستی هیلز» در لواسان برداشته شد. شهرک «باستی هیلز» مثل شهرک کلاک، خارج از محدوده شهری لواسان ساخته شده است و آن را باید مصداقی از ساخت و ساز غیر قانونی در استان تهران در دهه نود دانست که یک شبه قیمت زمین‌های این منطقه را ده­‏‎ها برابر کرد. در شهرک کلاک هم ۱ میلیون متر مربع زمین تغییر کاربری پیدا می‌کند و یک شبه قیمتش ده‌ها برابر می‌شود.

ضمن تقدیر از عملکرد قوه قضائیه خواهان مبارزه انقلابی با این پدیده‎ی شوم هستیم. خوی اشرافی‌گری پدیده‎­ای است که همانند یک اپیدمی بدخیم قله را آلوده و به بدنه جامعه سرایت می­‎کند. مرض مسری که شهرک و شهرک نشینان مزبور نمادی از آن هستند. در واقع شهرک باستی هیلز نه یک شهرک که چهره عریان شده سرمایه‎­داری و نمادی از بی‎هویتی و خودباختگی عمیق فرهنگی است که این همه البته تنها بخشی از علائم عارضه مذکور به حساب می‎آید.

در واقع «باستی هیلزی»‌ها  بیمارانی­‌اند که در رویای زندگی آمریکایی و احساس حقارت از هویت خویش نسبت به هویت آمریکایی تا بدانجا پیش رفته‎­اند که حتی نام شهرک مسکونی‌شان را نیز هم‌وزن و مشابه شهرک اشرافی «بورلی هیلز» در لوس‌آنجلس نام گذاری کرده‌ و تنها به افرادی اجازه ورود می‎دادند که همانند خویش آلوده به بیماری بدخیم اشرافی­گری بودند. ابر سرمایه­‎دارانی که معلوم نیست این دارایی­‌های نجومی را از کجا بدست آورده و این خود احتیاج به ورود قاطعانه قوه قضائیه دارد. کما اینکه مردم در انتظار برخورد قاطع با دستان پشت پرده واگذاری زمین‌های وسیع آن منطقه به این ابر سرمایه‎داران و صاحبان ژن­‌های ویژه هستند.

شاید اگر بگوییم باستی هیلزیان را به عنوان نمادی از بی‌هویتی و عقده زندگی آمریکایی، باید در قامت  یک گونه از بدخیم‌ترین مبتلایان به سرمایه­‌داری و نوکیسگی مورد مطالعه و کالبدشکافی شخصیتی قرار داد سخن به گزاف نگفته باشیم.

#باستی_هیلز

#عدالت

#اشرافیگری

#لاکچری

منتشر شده در خبرگزاری رسا: اینجا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
داود مؤذنیان

بازی‌های رایانه‌ای از جهت‌دهی به افکار تا خدمت به استعمار نوین

فرهنگ و تمدن بشری از دیرباز با مقوله «اوقات فراغت» عجین بوده و این قرابت با صنعتی شدن جوامع بیش از پیش پررنگ شده است، همچنین از لحاظ ماهوی شاهد تغییرات بسیار زیادی در مقوله اوقات فراغت بوده‌ایم، به گونه‌ای که در هر دهه شاهد تغییرات زیادی در تعریف اوقات فراغت در بین افراد آن دهه هستیم و به همین نحو در بین نسل‌های مختلف و نیز فرهنگ‌های گوناگون. مفهوم «اوقات فراغت» مصادیق گوناگون و متعددی را شامل می‌شود که در نسل‌ها، اقوام، فرهنگ‌ها و ادوار مختلف، این مصادیق تفاوت‌های زیادی با یکدیگر داشته‌اند. یکی از این مصادیقی که سهم بالایی را در مقوله «اوقات فراغت» و نیز در مقوله «تربیت» به خود اختصاص می‌دهد و امروزه به یک مسئله استراتژیک در جوامع مختلف تبدیل شده و بخش بالایی از برنامه‌ریزی‌ها و بودجه‌ها بدان اختصاص یافته، مقوله «بازی» از جمله بازی‌های رایانه‌ای و مجازی است که در این نوشتار به آن می‌پردازیم.
بازی بستری جدید در زندگی
تاثیر بسیار بالای بازی‌ها بر فرهنگ و نیز بر تربیت، افکار و شخصیت افراد نزد کارشناسان و خبرگان عرصه فرهنگ و تربیت امری پذیرفته شده است و جای هیچ شک و تردیدی در آن وجود ندارد. بازی‌ها در بستر زمان تغییرات زیادی به خود دیده‌اند و امروزه با ظهور بازی‌های گوناگون رایانه‌ای و آنلاین، دیگر مقوله بازی نه یک وسیله صرفا برای سرگرمی و سپری کردن بخشی از اوقات فراغت، که به یک بستر جدید زندگی با فرهنگ و احکام مخصوص به خود در دنیای مجازی تبدیل شده است. زندگی‌ای که در عین مجاز بودن گاهی به قدری با حقیقت تلاقی می‌یابد که سایه مجازش را بر سر حقیقت کشیده، مخاطبش را چنان در دنیای خود فرو می‌برد که جهانِ حقیقتِ مخاطبش به مجاز و آن دنیای مجازی به حقیقت تبدیل می‌شود و مخاطب غرق شده در زندگی جدید ساعت‌ها و روزها را در آن دنیای مدیریت شده به دست اصحاب قدرت سپری کرده، پی‌در‌پی هزینه می‌کند، تدبیر و برنامه می‌ریزد، می‌خرد، می‌فروشد، به جنگ می‌ر‌ود و می‌کُشد و سرزمین‌های جدید فتح می‌کند... وصاحبان قدرت از این مقوله به عنوان ابزار و اهرمی برای فرهنگ‌سازی و فرهنگ‌زدایی در جوامع هدف استفاده می‌کنند. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
داود مؤذنیان

تقابل "سلبریتیسم" و جریان تولید فکر

برای درک بهتر موضوع و مسئله مورد بحث ابتدا باید دو مقدمه را بطور خلاصه و تا آنجا که برای بحث ما لازم است از نظر خوانندگان گرام بگذرانیم.

مقدمه نخست: نخبگان و تولید فکر

اگر جامعه را به مثابه یک مرکب دارای لایه­های مختلف تجسم بکنیم، عمیق­ترین لایه­ی آن، تولید فکر و اندیشه است به طوری که اندیشه و فکر تولید یافته در این عمق به لایه­های بیرونی پمپاژ می­شود. تاثیر مسقیم و غیر مستقیم این لایه بر لایه­های دیگر جامعه غیر قابل انکار و تشکیک است، بر این اساس، این عمق باید نشستنگه کسانی گردد که از استطاعت تولید فکر، تحلیل قوی و نگاهی ژرف به مسائل برخوردارند، و این افراد در حقیقت نخبگان جامعه هستند.

این افراد یعنی همان نخبگان جامعه عموما در پشت صحنه فعالیت دارند و معمولا محصول کار آنان که همان فکر و اندیشه است دیده و یا لمس می­شود، در صورتی که خود آن فرد ممکن است نزد لایه­های بیرونی جامعه ناشناخته باقی بماند و حتی تا آخر عمر جز افراد اندکی، کسی دیگر با چهره وی آشنا نگردد، گرچه که ممکن است نام وی را شنیده باشند.

مقدمه دوم: تولید قلابی افکار

در شرایط کنونی جامعه ما طیف دیگری که این روزها به شدت مشغول به اصطلاح تولید فکر هستند وجود دارند که چون به دلایل مختلف شرایط احراز این جایگاه را ندارند و صرفا به دلیل مشهور بودن یا محبوب بودن به دلایلی و در بین عده‌ای و همچنین داشتن وسیله ارتباطی گسترده از جمله فضای مجازی جایگاه نظریه پردازی و خودنمایی را پیدا کرده اند، تبدیل به رقیب جریان عادی و ریشه‌دار تمدن سازی و تولید فکر توسط نخبگان و متفکران جامعه شده‌اند.

در مقدمه دوم سه رویداد مورد اشاره قرار داده می‌شود، لیکن قبل از اشاره به آنها، برای جلوگیری از انحراف ذهن باید یادآوری شود که این رویدادها تنها از باب نمونه و شاهد مثال و نماینده طیف گسترده‌ای از کنش‌های مشابه است، پس آنچه که مهم است نه خود این سه مثال بلکه کنش و واکاوی آن کنش است که در ادامه خواهد آمد. به بیان دیگر؛ مسئله این یادداشت نه نفس آن مثال‌ها بلکه پاسخ به دو پرسش است. اول اینکه؛ اساسا چرا در این سال‌ها جریان سلبریتیسم در همه جریانات اجتماعی، سیاسی و… در حالی که در اکثر آنها فاقد آگاهی‌های ابتدایی و اولیه هستند اظهار نظر- در حد و اندازه صاحبان نظر در آن حوزه‌ها- دارند؟
و دوم اینکه؛ چرا جریان سلبریتیسم اکثراً در پدیده‌ها و رخدادهای منفی اجتماعی حضور می‌یابد و از رویدادها و موارد مثبت صرف نظر می‌کند؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
داود مؤذنیان

تزلزل امنیت؛ پیامد هجمه به اشتراک فرهنگی ملت‌ها

 تزلزل امنیت؛ پیامد هجمه به اشتراک فرهنگی ملت‌ها

ارتباط پیوندهای فرهنگی و ما به الاشتراکات آن در حوزه امنیت دو ملت و امنیت منطقه­ ای بعد از التفات به این مهم که مقوله همگرایی یکی از ارکان و ابعاد بسیار مهم بحث امنیت است، قابلیت تحلیل و بررسی پیدا می ­کند. در واقع صحبت کردن از مقوله امنیت چه در بّعد ملی و چه در بّعد منطقه­ای آن بدون التفات و پذیرش لازمه­ ی ضروری آن یعنی همگرایی - چه از حیث داخلی آن و یا جنبه اتحاد دو ملت - بحثی پوچ و فاقد ارزش است.

اسلام به عنوان بزرگترین منادی همگرایی و وحدت همواره مسلمانان را با صرف نظر از تمامی تفاوت­ ها و تضادهای اندیشه ای، قومی، اجتماعی، رفتاری، فرهنگی و ... دعوت به اتحاد و پرهیز از اختلاف کرده و این استراتژی مهم اسلام در آیات بسیاری به چشم می­خورد.(۱) همچنین این رویه را نسبت به غیر مسلمانان روا داشته، امر به همگرایی حول مابه الاشتراکات اعتقادی کرده است.(۲)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
داود مؤذنیان

نسبت امنیت و عدالت

عدالت حقیقتی است که از ابتدای تاریخ همه انسانها به دنبال آن بوده ­اند. آرمانی که اگر نگوئیم همه، اما اکثر جنبش­ها، قیامها، نهضت­ها و انقلابها و لو در ظاهر داعی آن بوده و وعده­ ای که همه پیشوایان طنین آن را سر داده و تمام حکومتها و لو در شعار با مژده آن توده ­ها را با خود همراه کرده­ اند.

عدالت بخش ماهوی جامعه و دولت اسلامی

در قاموس اسلام عدالت نه یک شعار که بخشی از حقیقت جامعه و جزء لاینفک دولت، بلکه بخشی از ماهیت و معرِّف جامعه و حکومت است، به گونه ­ای که زوال آن از پیکره جامعه و حاکمیت نفی قید اسلامیت از این دو را رقم خواهد زد. گوهری که نادیده گرفتنش، موجب تزلزل ثبات اجتماعی و شکست یک ملت، و اجرای آن پایداری و استحکام جامعه را تضمین خواهد کرد، همچنانکه از امیرالمومنین در کتاب شریف غررالحکم منقول است که می­فرماید: «العدلُ قوامُ البریّة و الظلمُ بوارُ الرعیّة» یعنی: عدالت، مایه قوام و پایداری مردم است و ستم و ظلم، موجب هلاک یک ملت. و نیز می­فرمایند: «ثباتُ الدُوَلِ بالعدل»؛ عدالت حقیقتی است که باعث قوام و ثبات یک دولت می­شود. همچنانکه در مورد سستی و ضعف دولتها و حکومتهایی که به عدالت رفتار نکنند و در مورد از میان رفتن اقتدارشان می­فرمایند: «مَنْ جارَتْ ولایتُهُ زالت دولَتُهُ» و یا «مَنْ عَمِلَ بالعدلِ حَصَّنَ اللهُ مُلْکَهُ».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
داود مؤذنیان